- گفته شدن
- بیان شدن
معنی گفته شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شکفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شکفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
خمیده شدن منحنی شدن، کوژ پشت گشتن قوز یافتن
رو بر تافتن زایل شدن: چو بر دست آن بنده بر کشته شد سر بخت ایرانیان گشته شد، تغیر یافتن تبدل یافتن، طی شدن سپری گشتن: دو هفته سپهر اندرین گشته شد بفرجام چرم خر آغشته شد
Spoken
falado
gesprochen
wypowiedziany
произнесенный
сказаний
hablado
parlato
gesproken
बोला हुआ
diucapkan
söylenen
kusemwa
বলা হয়েছে
کہا ہوا
مقروءٌ
خصی شدن بی خایه شدن
بسته گردیدن بسته گشتن، یا بسته شدن عذر زن. بپایان رسیدن عذر
آشفته گردیدن آشفته گشتن آشفته)، یاآشفته شدن اختر بر کسی. بنحوست گراییدن آن. یاآشفته شدن کار مختل شدن آن. یاآشفته شدن موی سر پریشان شدن آن
تخته شدن دکان. بسته شدن دکان تعطیل شدن آن. یا تخته شدن یاقوت. مسطح و هموار شدن یاقوت
بر افروخته شدن بسبب قهر و غضب
پریشان شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
مفتون شدن، فریفته شدن، شیفته شدن
شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شگفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شگفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
دلباختن، شور بر پا شدن، بر سر زبان ها افتادن فریفته گشتن سخت پابند کسی یا چیزی شدن مفتون شدن، شور و غوغا بر پا شدن